دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
من همیشه خیس بودم روزی که تو بارون منتظر وایستادم دوست داشتنت برام مثل خیس شدن حس ناخوشایندی داشت اگر چه ممکنه برای تو خوب و دوست داشتنی باشه
من مطمئن نیستم که دلم بخاد به اون روزها برگردم آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
||||||||||||||||
|